عم عمی
فضولی خونه مامانی مائده
مبارزه
دخترکم من وتو روزای خوبی رو پشت سر نزاشتیم یک هفته ایمیشه در حال مبارزه با این ویروس خیر ندیده ایم دیشب خونه مون برگشتیم خدا رو شکر بهتر شدیم اما کاملن خوب نشدیم سرفه ها همچنان ادامه دارد ومنم سر درد شدید و همچنان بینی ام اویزون از٥ شنبه تا یکشنبه همه داروهاتو سر وقت مامانی میداد بنده خدا ساعت میزاشت تا نصف شبم پاشه و داروتو سر وقت بده اما تبت همچنان ادامه داشت و یک شنبه خیلی بی حال شدی و همش خواب بودی و جالب اینجاس منم مثل تو و مادرم بنده خدا طبق معمول جور ما رو میکشید خدا رو شکر یکشنبه با اینکه تعطیل بود اما دکتر بیدار مغز معب بود واقعن دکتر خوبی اه من هر وقت به بن بست میرسم میبرمت اونجا بابا و مامانی تو رو بردن من نا نداشتم راه برم دکتر ب...
نویسنده :
عبیر
13:31
بدون عنوان
فاطمه مریض من
چرا اینقدر بدشانسم
یک هفته ای بود درگیر تولد فاطمه بودم همه این کارا هم به خاطر خندیدن و خوشحال شدن تو بود دخترم اما نمیدونم چرا اینقدر بدشانسم یه چند روز قبل تولدت وقتی تماس میگرفتم که دعوت کنم اشنا ها رو یه موضوع پیش اومد و منو خیلی ناراحت کرد تا ٢ روز ناراحت اون موضوع بودم خدایی اش انسان بخشنده باشه و دل بزرگ داشته باشه یه نعمته اون موضوع که تموم شد دخترکم ٥ شنبه شروع کرد سرفه کردن و استفراغ فرداشم تولدش بود کلی کلافه شدم همش تمیز میکردم دخترکم بالا می اورد زودی بردمش دکتر انتی بیوتیک و شربت نوشت اون شبم خونه مادرم خوابیدم باز نصف شب بیدار شدی و کلی بالا اوردی انگار مامانم از من راحت نمیشه خدا خیرش بده و عاقبتشو خیر کنه اینقد کمکم میکنه در واقع همه ک...
نویسنده :
عبیر
0:36