دختر خاله ها فاطمه و تسنیم طلا
بی خوابی فاطمه ادامه دارد
شب اربعین
چه شب سنگینیه همه عزادارن انگار اسمان و زمین و زمان چهل روز شکستن چهل روز بریدن چهل روز پی ناقه دویدن چهل روزفقط طعنه و دشنام شنیدن چه بگویم چهل روز اسارت چهل روز جسارت چهل روزغم و غربت وغارت چهل روز پریشانی و حسرت چهل روز مصیبت چه بگویم............ السلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین وعلی اصحاب الحسین
نویسنده :
عبیر
21:57
کادوی تولدم و بدخوابی فاطمه
دخترکم دیشب شب یلدا بود و شب تولد من اما به اربعین امام نزدیک بود واسه همین ما ٥ شنبه یلدا گرفتیم بابایی میخاست برام گوشی موبایل بگیره ولیمن هر چی فکر کردم دیدم چه فایده این همه هزینه کنم اخر سر فاطمه خانم بترکوندش موبایل من در واقع مال فاطمه خانمه منم به همسری اعلام کردم با همون پول میخام یه تکه طلا بخرم ساعت ١٢ مترو امام خمینی قرار گذاشتیم فاطمه رو پیش مامان گذاشتم و خوشحححححححححححححححححال رفتم خیلی وقت بود تنهایی با همسری بیرون نرفته بودم واقعن خوش گذشت خلاصه چون ٥ شنبه هم بود بازار تا ساعت ٣ بیشتر نیست واسه همین زود انتخاب کردم یه گردن بند ظریف و خوشححححححححححححححال رفتیم شمشیری نهار بخوریم کلی شلوغ بود ولی خیلی خوشمزه بود خلاصه خیلی خو...
نویسنده :
عبیر
15:43
هدیه بابایی به فاطمه
شعر خواندن فاطمه
دختر گلم درست یه روز قبل تولدت شروع کردی به خوندن شعری که تو کلاس مادر و کودک خاله بهار براتون میخوند خیلی خوشحال شدم چون من با تو تمرین نکرده بودم خوندی علی بابا هی هی هو توی باغش طوطی داره هی هی هو بقیه شعرا که تو کلاس خاله براتون میخوندو داری میخونی میگی کلاغ پر گنجیشک پر طوطی پر فاطمه نه نه فاطمه که پر نداره خودش خبر نداره یا شعر باز میشیم بسته میشیم دست دست دست پا پا پا پنجه پاشنه حالا جاها عوض با صدای زنبور خلاصه شکه ام کردی گویا این کلاس خیلی تاثیر گزار بود تو باز شدن زبونت یکی ازکارای بامزه دیگه ات اینه تا سوار ماشین میشی زودی میگی بابا تند تند نرو بس من به بابات گفتم و خدا نکنه که بابات یادش بره برات پاستیل بخره نمیزاری بیاد خونه شب...
نویسنده :
عبیر
16:41
عشقم جلوی موهایش را چتری کوتاه میکند
تولدت مبارک دخترم
دختر گلم تولد امسالت افتاد ٧ صفر تو تقویم نوشته ولادت امام موسی کاظم اما خیلیا میگن اشتباهه و شهادت امام حسن هست ما که نمیخاستیم جشن بگیریم عشقم ماه صفر ماه خوش یمنی نیست و ماه اسارته چون عمه ١٠ روزی بود از دبی اومده بود و ما هنوز نشده بود بریم ببینیمش به پیشنهاد خاله کیکتو بردیم اونجا دخملم تولدت مبارک عشقم ارزوم اینه که بزرگ شی و این نوشته هایی که برات نوشتمو بخونی دخترم منو ببخش که این روزا اخلاقم تند شده باهات و شیطنتاتو نمیتونم تحمل کنم نمیدونم دخترم ولی این روزا روزای خوبی برام نیست ...
نویسنده :
عبیر
18:44