کادوی تولدم و بدخوابی فاطمه

دخترکم دیشب شب یلدا بود و شب تولد من اما به اربعین امام نزدیک بود واسه همین ما ٥ شنبه یلدا گرفتیمبابایی میخاست برام گوشی موبایل بگیره ولیمن هر چی فکر کردم دیدم چه فایده این همه هزینه کنم اخر سر فاطمه خانم بترکوندش موبایل من در واقع مال فاطمه خانمه منم به همسری اعلام کردم با همون پول میخام یه تکه طلا بخرم ساعت ١٢ مترو امام خمینی قرار گذاشتیم فاطمه رو پیش مامان گذاشتم و خوشحححححححححححححححححال رفتم خیلی وقت بود تنهایی با همسری بیرون نرفته بودم واقعن خوش گذشت خلاصه چون ٥ شنبه هم بود بازار تا ساعت ٣ بیشتر نیست واسه همین زود انتخاب کردم یه گردن بند ظریف و خوشححححححححححححححال رفتیم شمشیری نهار بخوریم کلی شلوغ بود ولی خیلی خوشمزه بود خلاصه خیلی خوب بود برگشتنی رفتیم خونه مامانی که خاله اسیل و عمه اومدن و هندونه و انار رو نوش جان کردیم دیشب که شب تولدم بود منتظر بودم دوستام اس ام اس بدن و تبریک بگن اما گویا فراموش شدیم پس راسته که میگن از دل برود هر انکه از دیده رودفاطمه خانم دیشب ساعت سه و نیم از خواب بیدار شدن ١١خوابیده بود میخاستم گریه کنمتا شیشو نیم صبح بیدار بود تازه شیش و نیم هم به زور خوابوندمش شب قبل هم ٦ صبح بیدار شد تا هشت ونیم کلی خوابم به هم ریخته و خسته ام از بدو تولد مشکل خواب داشت خیلی کم خوابهخدااا چه کنم